رکسانا رکسانا ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

جوجو

رکسانا و آیسانا

رکسانا جون و دیدنی کربلایی ها

پنج شنبه قرار بود زن دایی و با میلاد و صادق و امیر که رفته بودن کربلا برگردندو قرار بود ما بریم اونجا . صبح بابایی رفت یه سر اداره زد و اومد ما رو ببره ما هم حاضر شدیم و رفتیم . تا رسیدم از شما با بع بع ایی که قرار بود بکشنش عکس انداختم و بعد رفتیم بالا . اینم عکس شما و بع بع ایی     مامان جون اینا و عزیز جون اینا و دایی فرامرز جون اینا  و خاله جون و آقا میثم هم اونجا بودند . بعد من کلی عکس از شما انداختم .     قربونت بشم من که انقدر قشنگ میشینی و قشنگ نگاه میکنی     فدای تو بشم با اون چشمات     اینم شما و بابایی     قربون شما بشم من ...
25 اسفند 1392

رکسانا جون و استخر

 جمعه صبح قرار بود بریم استخر بعثت . به خاله میترا گفتم بیاد چون استخر دوست نداره شما رو نگه داره . صبح بابایی رفت فوتبال و خاله میترا 8.30 رسید و من و خاله میترا و دختر عمو زهره و زهرا و شما 8.45 دقیقه با عمو محمو رفتیم و خاله فهیمه اینا هم قرار بود با هم بیان . رسیدیم و شما شیر خوردی و خوابیدی . منم دیدم خوابیدی به میترا هم گفتم بیاد بریم خوش میگذره . بعد شما رو گذاشتم پیش مدیر استخر . اونا رو آخه میشناسم الان چند سالی هست میرم پیششون تازه شما هم تو شکمم بودی میرفتم و همه منتظر بدنیا اومدن شما بودن . بعد گفتم هر وقت بیدار شد صدام کنید . ما هم رفتیم و کلی حال داد بازی کردیم و میومدم به شما سر میزدم که خواب بودی . بعد یه بار اومد دنبالم...
25 اسفند 1392

رکسانا جون و خونه تکونی

بهت قطره دادم تو هم جدیداً یاد گرفتی و لبهات رو فشار میدی رو هم و با دهنت صدا درمیاری و با آب دهنت به قول بابایی بادکنک درست میکنی . الهی قربونت بشم من که انقدر بامزه میشی این حرکت و انجام میدی قیافت خوردنی میشه. موهای دخترم رو فشن کردم و دادم بالایی اینم عکسش . قربونت بشم که تعجب کردی     سال جدید نزدیک است و همه دارن خونه تکونی میکنند . خونه ما تمیزه چون مادرجون آذر ماه قبل از اینکه شما بدنیا بیای اومد و خونه تکونی عید امسال ما رو زودتر انجام داد که دستش هم درد نکنه . ولی نمیدونم این همه خاک از کجا میاد ما نه پنجره باز میکنیم هم اینم که پرده های خونمون کلفته ولی باز هم هر روز باید گردگیری کنم . بعد گفتم عید دیگه منم ک...
25 اسفند 1392

رکسانا جون و آتلیه مامان فاطمه

هوس کردم از شما عکسهای آتلیه ای بندازم شما رو لخت کردم و این بلاها رو سرت آوردم .ببخشید مامان روتوش بلد نیست و عکسها رو ساده گذاشتم . خیلی عکس انداختم و نمیشد همه رو اینجا بزارم این شد که تعدادی رو برات گذاشتم . چندتایی هم تکراری هست ولی دلم نمیومد نزارم آخه تو هر کدوم یه جور قشنگی . مامان فدات بشه الهی .   سلام دخترم       مامان فدای اون دهن بازت بشه       قربونت بشم من که داری تمرین رقص میکنی اون تو     فدای ذوق کردنت بشم من     قربون جوجوم بشم که افتاد اون تو و منم تند تند عکس انداختم     الهی فدات بشم که انقدر بامز...
25 اسفند 1392

رکسانا جون و خونه مامان جون

سه شنبه بابایی مرخصی بود و رفت به  ماشینش برسه مامان جون گفت ناهار بیاید اینجا که من ناهار گذاشته بودم و مامان جون گفت شام بیاید اینجا که ما هم فبول کردیم و بعدازظهر زود رفتیم خونه مامان جون که داشتن با عزیز جون و آقاجون اینا میرفتن خرید گفتند بیاید که ما گفتیم نه میریم خونه . بعد باباجون اکبر خونه بود و شما خوابت میومد و خوابیدی .     لیلا خانم زنگ زد و گفت برم خونشون آخه تولد 2 قلوهاش بود منم دیدم شما خوابی و بابا هم فوتبال میدید منم دیدم تنهام رفتم و خانم احمدی و دخترش و مامان باربد و یکی دیگه که نمی شناختمش اونجا بودند و زدند و رقصیدند و 2 قلوها به من گفتند رکسانا رو بیار که من گفتم خوابی . بعد بابا زنگ زد رکسانا...
25 اسفند 1392

جشن 3 ماهگی رکسانا جون

3 ماهگیت مبارگ گلم . الهی من فدات بشم که بزرگتر و خانم تر شدی . چهارشنبه رفتیم خونه مادرجون و قرار بود سومین ماهگرد دخترم رو اونجا بگیریم .زنگ زدم خاله فهیمه که چون کلاس زبان داشت نتونست بیاد منم از قبل نگفته بودم که هماهنگ کنه . بعد به فضه خانم گفتیم به دخترش هم بگه ، به نرگس خانم و سکینه خانم و معصوم خانم و مهدیه و سعیده هم گفتیم ساعت 3 بیان خونه مادرجون . ساعت 3 یکی یکی اومدن و خیلی خوش گذشت و کلی خندیدیم و کیک و چای و دور هم خوردیم و کلی حال کردیم . شما رو خواب کردم که اونا میان سرحال باشی     مامان فدات بشه که انقدر مهربونی و برام میخندی     فدای ناز کردنت بشم من     بعد از ا...
25 اسفند 1392

رکسانا جون و چکاب ماهانه

شنبه 24 اسفند بردمت پیش دکترت که معاینت کنه و مامان خیالش راحت شه که دخملش سالمه . بردمت و خانم دکتر معاینت کرد و گفت خدا رو شکر سالمه ولی این ماه خوب وزن نگرفته بودی یعنی 200 گرم کم داشتی تا خوب وزن گرفته باشی به دکتر گفتم مشکلی نیست گفت نه 200 گرم چیزی نیست بعد از تعطیلات دوباره وزن میکنیم ببینیم چی میشه ؟ انشاا.. دخترم تو تعطیلات خوب وزن بگیره . راستی دکتر گفت تو رو خدا نزار کسی از صورت بوسش کنه گناه داره . گفتم گوش نمیکنن گفت نه یعنی چی تو سفت وایسا تا کسی بوسش نکنه مخصوصاً که عید هم هست و همه میخوان بوسش کنن . ولی دیگه نمی زارم کسی از صورت بوست کنه . زهرا عمو زنگ زد که بیان خونمون و با زن عمو اومدن و زحمت کشیدن برای تولد مامانی هدیه آور...
25 اسفند 1392

رکسانا جون و خنده با صدای بلند

یکشنبه 18 اسفند من شما رو بردم تو اتاق تا تو گهوارت شما رو بزارم تا بخوابی بابا هم تو آشپزخونه بود . چشمم خورد به اسباب بازی بالای گهوارت و گرفتم بالای سرت و شما با صدای بلند خندیدی انقدر ناز و دوست داشتنی خندیدی که میخواستم بخورمت برای اولین بار بود که اینطوری میخندیدی قبلاً هم خندیده بودی ولی از ته دل و با صدای بلند و ادامه دار اولین بار بود دوباره من اون حرکت و انجام دادم که بابایی از تو آشپزخونه گفت فاطمه صدای خنده کیه ؟ منم گفتم رکسانا . باورش نشد و سریع اومد تا ببینه که دید داری بلند میخندی و کلی ذوق کرد و گفت تا حالا اینطوری نخندیده بودی . بعد منم ازت فیلم گرفتم ولی این بار سکسکت گرفت و با سکسکه میخندیدی بعد این عکس ها رو ازت انداختم ...
23 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجو می باشد