رکسانا رکسانا ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

جوجو

رکسانا و آیسانا

عکسهای متفرقه از رکسانا جون

1393/7/23 14:10
نویسنده : مامان جوجو
2,200 بازدید
اشتراک گذاری

عشق منی شما عزیزم من چون وقت نکرده بودم برات پست بزارم عزیزم میخوام عکسهای قبلیت رو اینجا برات بزارم و کوتاه برات مینویسم . البته عزیزم عکس زیاد داری و من گلچین میکنم و اینجا برات میزارم مابقی رو برات تو لب تاب سیو کردم عزیزم .

 

 

قربون اون ذوق کردنت بشم من .اینجا خونه دایی حمیدرضا رفته بودیم و با آبچی زینب و رقیه انقدر بازی کردی .

 

 

فدای اون خنده هات اینجا تو خونه خودمون داشتم باهات حرف میزدم عشقم .

 

 

قربونت برم من که برگشتی .

 

 

فدای اون نگاه کردنت و خندهات بشم من که تا صدات میکنم برمیگردی و میخندی . 

 

 

بابایی میوه گرفته بود و شما هم رفتی با هندوانه بازی کنی . 

 

 

اینجا فیروزکوه باغ باباجونه .

 

 

مثل فرشته ها میشی وقتی میخوابی . 

 

 

اینجا سرت تو دامن من گیر کرده بود و کمک میخواستی . فدات بشم من که بهم همه خواسته هات و قشنگ میفهمونی . 

 

 

 

 این یه مدل از خوابیدناته عشقم که من عاشقشم.

 

 

فدات بشم من فلش زدم اذیت شدی .

 

 

اینم یه مدل دیگه از خوابیدنت قربون اون پاهای خوشمل و کوچیکت بشم من که انقدر قشنگ انداختیشون رو هم.

 

 

اینجا بغل حنا جیگر بودی و قربون اون شکلک در آوردنت که سریع زبونت رو در میاوردی فدات بشم من .

 

 

اینجا هم خونه مادرجون اینا بودیم و با تشک بازیت داشتیم با هم قایم موشک بازی میکردیم.

 

 

فدات بشم من با این خواب نازی که میکردی قربون اون دستهای کوچولو و قربون این لباس خوشملت بشم من .

 

 

راستی دایی امیر علی عاشق این شلوارت و به این شلوارت میگه شلوار کردی مجلسی خندونک

 

 

اینجا ماه رمضان بود و با مادرجون اینا و خاله جون اینا رفتیم شیان افطار کنیم .

 

 

فدای اون خندیدنت بشم من که انقدر عشقولانه میخندی .

 

 

اینجا هم با امیر حسین جیگر عکس انداختی .

 

 

یه روز دوتایی با هم رفتیم خونه دایی جون اینا و با بچه ها بازی کردیم .

 

 

فدات بشم من که انقدر تیزی و با هوش و رفتیم اتاق آبجی اینا و شما زول زدی به عروسکهای آویزون شده از سقف و انقدر ذوق میکردی فدات بشم من.

 

 

قربون اون نگاه کردنت بشم من .

 

 

رو تخت دو تا آبجیها عکس انداختی .

 

 

اینجا هم دایی حمید اینا افطاری دادن و هممون و دعوت کردند و من ازتون عکس انداختم . همه نوه ها بجز زینب جیگر هستن زینب هم داشت کمک مامانش میکرد .

 

 

 

قربونت برم من که تازه داشتی تلاش میکردی چهار دست و پا بری .

 

 

الهی فدات بشم من که صدات میکردم نگام میکردی .

 

 

بخورمت با این تلاش کردنت عشقم .

 

 

وای رکسانا جون قربونت برم من انقدر جیگر و ماهی .

 

 

اینطوری نشستنت و قربون . میخورمت اونطوری نگاه میکنی ها .

 

 

من حوصلم سر رفت همون موقع با خاله سمانه صحبت میکردیم گفتیم کاش یه جایی بریم یه دفعه ای در عرض 10 مین هماهنگ کردیم بریم فشم  به بابا علی گفتم و اون هم پایه بود عمو میثم هنوز خواب بود که سریع بلندش کردیم و حاضر شدیم بریم . این عکس و قبلش انداختم .

 

 

فدات بشم من خاله قزی .این دستمال سر خودم بود . یادش بخیر باشگاه که میرفتیم یه روز مسابقه داشتیم رفتم منیریه و برای تمام بچه ها ی باشگاهمون از این دستمال سر خریدم و روز مسابقه هممون بستیم که خیلی هم باحال بود و من یادگاری نگهش داشتم و سر شما بستم که چقدر هم بهت میومد فدات شم .

 

 

فدات بشم من با این موهای کم و خرمایی رنگت عشقم . اولین باری که بهت فرنی دادم . چقدر هم دوست داشتی و خوشت اومد .

 

 

اینجا رفتیم خونه دایی اینا و مادرجون امیرحسین و حنانه سفره داشتن چقدر هم خوب بود و خوش گذشت .اینجا هم با سید یوسف و امیر حسین و حنانه ازتون عکس انداختم که شما خوشت نیومد و دوست نداشتی تو  بغل باشی . قربون اون قیافت وقتی عصبانی میشی عشقم .

 

 

فدات بشم با اون صورت گرد و چشمهای خوشملت .

 

 

اینجا هم تو خواب برگشتی همه کس من .

 

 

با مادر جون رفتیم ولیعصر و من تمام دندونهامو درست کردم 6 باری رفتیم و هر روز هم شما رو هم مادرجون و میبردم . مادرجون میگفت بزار خونه من نگهش میدارم من دلم نمیومد. اینجا سه تایی رفتیم ناهار خوردیم من پیتزا مکزیکی خوردم که چقدر هم خوشمزه بود و هنوز مزه اش تو دهنمه .

 

 

اینجا خونه خاله فهیمه رفته بودیم که شما جیگر ببین چیکار میکنی وقتی میخوام ازت عکس بگیرم . میخوام بخورمت اینطوری میکنی .

 

 

اینجا هم امیر حسین جیگر اومد پیشت نشست و من ازتون عکس گرفتم . انقدر قشنگ باهات حرف میزنه و میگه رکسانا دوست دارم . بعد انقدر قشنگ میگه جیگرتو بخورم من .

 

 

اینم عکس امیر حسین که تو مهد انداخته . من از عکسش عکس انداختم بخاطر همین کیفیتش بالا نیست .من عاشق شلوارش و ژست گرفتنشم .

 

 

جیگر عادت کردی مثل مامان رو شکمت میخوابی فدات شم من .

 

 

فدات بشم من بیدار شدی و میخواستی قایم موشک بازی کنی .

 

 

فدات بشم من عشقم .

 

 

اینجا با بابایی و شما شام رفتیم بیرون که خیلی هم خوش گذشت . شما وروجک شدی و گذاشتیمت رو میز ولی همه جا رو بهم ریختی و بابا نگهت داشت من شام خوردم و بعد من نگهت داشتم و بابایی خورد ولی خیلی حال داد و خوش گذشت .

 

 

اینجا از خواب بیدار شدی و من داشتم باهات بازی میکردم عشقم .

 

 

اینجا رفتیم عقد کنان دختر داییم . شما برای اولین بار تو مراسم عقد کنان شرکت کردی که انشاا.. بخاطر وجود شما خوشبخت بشن و زندگی خوبی داشته باشن . انشاا..

 

 

اینجا داشتیم میرفتیم فیروزکوه شما خواب بودی و ما آروم شما رو با کریرت بردیم تا تو ماشین گذاشتیم بیدار شدی و چنان با تعجب ما رو نگاه کردی که نگو .... میخوام اون لپهات و بخورم عزیزم .

 

 

بابا اینا داشتن فرش میشستن و ما رفتیم پیششون بیرون نشستیم تو چله تابستون ببین چه سرد بوده که من تنت این لباست رو کردم . خیلی هوای اونجا با تهران فرق داره من همیشه با تجهیزات کامل شما رو میبردمت مسافرت عشقم .

 

 

اینجا خونه خاله بابایی بود که با شما بازی میکردیم و شما غش میکردی قربون خنده هات بشم من . مامان جون اینا خونه باباجون رو ریخته بودن بهم و داشتن تمیز میکردند من برای اینکه شما اذیت نشی شما رو میبردمت خونه خاله اینا که کمی دور بود به خونه باباجون و این سری فیروزکوه از بابایی دور بودیم و به من کمی سخت گذشت چون بابایی پیشم نبود .

 

 

اینجا هم از دوتا عشقم با هم عکس انداختم .با شما و بابایی رفتیم دور زدیم خوش گذشت .فدای جفتتون بشم من که انقدر جیگرید .

 

 

این هم ثنا بانو جیگر که همسن شماست فقط 10 روز از شما بزرگتره و برای اولین بار قسمت شد همدیگرو فیروزکوه ببینیم .

 

 

الهی فدات بشم من اینجا رفتی بین دو تا مبل رو دسته هاشون نشستی .

 

 

اینجا با دایی امیر علی و زندایی مریم و بابایی و شما رفتیم فرهزاد که خیلی هم خوش گذشت .

 

 

من میرم آشپزخونه شما هم میدویی میای ببینی چه خبره و کنجکاویت گل میکنه .

 

 

اینجا من و بابایی میخواستیم میوه بخوریم که شما اومدی به سلیقه خودت یه هلو بزرگ برداشتی که همش از دستت بخاطر سنگینی می افتاد ولی شما باز هم با تلاش فراوان برمیداشتی و اول با انگشتت سوراخش کردی و بعد خوردی و خودت رو به این روز در آوردی . 

 

 

یک روز بعد از ظهر مامان جون اینا میخواستن  بیان خونمون شما رو ببینن منم دستت یه توپ دادم تا باهاش بازی کنی و رفتم آشپزخونه بعد اومدم دیدم نیستی صدات میکردم اتاق خواب و دیدم زیر مبل ها رو نگاه کردم شما نبودی بعد یه صدایی در آوردی که فهمیدم کجایی . توپت افتاده بود پشت مبل تو هم از اون جای به اون باریکی بین مبل و دیوار اپن آشپزخونه رفته بودی تا توپت رو برداری .

 

 

اینجا صدات کردم نگام کردی میخواستم بخورمت و سریع گوشیمو برداشتم و ازت عکس انداختم .

 

 

الهی فدات بشم من اینجا آوردمت سرکار از بس که همکارا به من گفتن بیارش دلمون تنگ شده . اینجا نشسته بودی تو اتاق رئیس .

 

 

اینجا اتاق مامان و رو صندلی مامان نشستی و داشتی با گوشی بازی میکردی .

 

 

اینجا بغل خاله خوابیدی تا من کارم رو انجام بدم .

 

 

اینجا خاله عینکش رو گذاشت رو چشمت و من و صدا کرد تا ازت عکس بگیرم . چقدر بهت میاد خانم دکتر باشی گلم .

 

 

اینجا رو میز نشستی و میخواستی سیستمم رو بترکونی . از بس با لب تاب بازی کردی و در لب تاب رو بستی همش میخواستی مانیتور رو ببندی میدیدی نمیشد و جیغ میزدی . گوشی خاله رو جلوی رئیسم پرت کردی زمین و منم گفتم تا بیرونمون نکردن بیا بریم .

 

پسندها (7)

نظرات (2)

hanieh
24 مهر 93 10:41
سلام. وبلاگ زیبایی دارین اگه به من هم سر بزنین و نظرتونو بگین خوشحال میشم
عاطی مامان آوینا
30 مهر 93 13:52
سلاااااام خیلی زیاد.خوش اومدین.دلمون تنگ شده بود.خوبید خوشید؟ هزار ماشاالله چه خانومی شده بزرگ شدی رکسانا جونم.شیطون شدی افرین.موهاتم که پرپشت تر شده فدات شم.عکسات همگی خوردنی و خوشگل هستن.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجو می باشد