جوجوی دوست داشتنی ما
رکسانا جون اونموقع که می خواستم برات وبلاگ بسازم و اسم روش بزارم هنوز نمی دونستیم دخملی یا پسر بخاطر همین گذاشتیم جوجو چون جوجوی ما بودی بعد هفت ماه بود که تو شکمم بودی دوست داشتم برات ببافم که رفتم کلاس تا یک دست لباس یادگاری برات ببافم . بخاطر اینکه اونموقع اسمت جوجو بود سرویس جوجو رو انتخاب کردم تا بهترین و شیرین ترین یادگاری باشه و هروقت من و بابا بهش نگاه کنیم یاد خاطرات خوش بارداریمون و تو وروجک بیوفتیم . اول میخواستم پتوشو هم ببافم که کلی هم ماجرا داره یکبار مادرجون بافت کلی هم بافته بود بعد من همه رو شکافتم و گفتم شل شده دوباره خودم شکافتم و کلی بافتم که دوباره پشیمون شدم و گفتم این همه پتو برات خریدم دیگه وقتمو رو اون نزاشتم .اینم بگم که هرکی تورو با این لباس دید گفت خیلی خوردنی شدیو بهت می اومد .
این هم عکست با اون لباس جوجو که خودم بافتم