جشن 3 ماهگی رکسانا جون
3 ماهگیت مبارگ گلم . الهی من فدات بشم که بزرگتر و خانم تر شدی . چهارشنبه رفتیم خونه مادرجون و قرار بود سومین ماهگرد دخترم رو اونجا بگیریم .زنگ زدم خاله فهیمه که چون کلاس زبان داشت نتونست بیاد منم از قبل نگفته بودم که هماهنگ کنه . بعد به فضه خانم گفتیم به دخترش هم بگه ، به نرگس خانم و سکینه خانم و معصوم خانم و مهدیه و سعیده هم گفتیم ساعت 3 بیان خونه مادرجون . ساعت 3 یکی یکی اومدن و خیلی خوش گذشت و کلی خندیدیم و کیک و چای و دور هم خوردیم و کلی حال کردیم .
شما رو خواب کردم که اونا میان سرحال باشی
مامان فدات بشه که انقدر مهربونی و برام میخندی
فدای ناز کردنت بشم من
بعد از اینکه ناز کردی من و مادرجون بهت خندیدیم
شما هم دیدی ما بهت میخندیم شما هم زدی زیر خنده .
راستی مادرجون رفت شاه عبدالعظیم و زحمت کشید این کیک و برای شما خرید آخه من و شما با بابایی رفتیم و 8 صبح شیرینی فروشی باز نبود و مادرجون زحمت کشید و خرید بعد گفت این خوشگل بود که پسرونه بود و فوتبالی بود منم خندیدم و گفتم همه که فکر میکنند این جوجوی ما پسره کیک 3 ماهگیش هک پسرونه شد . مامان فداش بشه .جیگر مامان الهی تولد صد سالگیت گلم امیدوارم اونموقع هم همینطوری برام بخندی همه کس مامان . باورم نمیشه که گلم 3 ماهه که پیشمه . چقدر زود میگذره انگار همین دیروز بود که از خدا میخواستیم شما رو صحیح و سالم به ما بده . خدا رو شکر خدا رو صد هزار مرتبه شکر که همچین نعمتی رو به ما داد . انشاا.. هر کسی مثل ما بچه دوست داره خدا هر چه زودتر بهش بده انشاا..