اولین عشق وابراز محبت رکسانا به مامانش
سلام رکسانا جونم
خوبی مامانی ، مامانی فدات بشه که دلم برات تنگ شده . عزیزم این چند روز سرم خیلی شلوغ بود و درگیر بودم بابایی سر کار بود که طی اتفاقی مچ پای راستش آسیب دید و این چند روز همش دکترو بیمارستان بودیم که خدا بخیر گذروند و مشکل حل شد و چیزی نبود ضربدیدگی بود که بابایی درد و تحمل میکرد و به من هم نمی گفت درد داره ولی من می فهمیدم الهی بمیرم بابایی این چند روز عذاب کشید تا الان خیلی بهتره و دردش هم کم شد به خاطر این بود که مامان بی وفا شد و برات ننوشتم آره فدات شم
جیگر من رکسانای من دیگه داره خانوم میشه و بزرگ میشه مامان فداش بشه که تا الان حرکاتاش کوچیک بود و مثل ماهی و ریز ریز بود قشنگ قشنگ حس نمیشد دیشب حالم خیلی بد بود و گلاب به روت عزیزم حالم بهم خورد خیلی هم بد جور بود گلومو شکمم درد گرفت احساس خفگی می کردم بعد شام آوردم هرکاری کردم نتونستم بخورم گشنم بود ولی نمی تونستم بخورم بعد همونجا دراز کشیدم ولی از درد اشکام میومد بابایی هم ناراحت شد و گفت بریم دکتر گفتم نه همه اینها طبیعیه عزیزه دلم درد کشیدن برای شما و تحمل کردنش بخاطر دختر نازنینم هم حس خوبی بهم میده فدات شم ،بعد همون موقع شما دختر گلم دلت برای مامانی سوخت و یه حرکتی کردی حرکتی قشنگ و واضح و زیبا 3 بار پشت هم همون حرکت و کردی و منم خندم گرفت و اشک و لبخند با هم اومد سراغم و جالب بود و گفتم پدرسوخته حرکت کرد بابایی هم سریع دستش و گذاشت که حس کنه ولی شما همون 3 تا حرکت و کردی و فقط میخواستی مامانو بخندونی و ابراز محبت کنی چون بخاطر شما گریم گرفته بود شما هم عذاب وجدان گرفتی و دلت سوخت الهی قربونه دل کوچیک ولی بزرگت بشم من راستی وقتی اونطوری حرکت می کردی دلم هوری می ریخت پائین وقتی مادر بشی می فهمی و درک می کنی چی میگم گلم . انقدر شیرین و دوست داشتنی بود که نگو .
مامان فدات شه دوست دارم و می بوسمت گلم