رکسانا جون و رستوران
چهارشنبه مامان جون زنگ زد برای شام بیرون دعوتمون کرد . منم حاضر شدم و رکسانا جونمو حاضر کردم تا بابا علی اومد . شام رفتیم زیتون خیلی خوش گذشت شما هم از اول تا آخرش خواب بودی . وقتی می خواستیم بریم این عکسو ازت انداختم . به محض اینکه رفتیم تو ماشین خوابیدی تا برگشتیم هم خواب بودی .
اینجا می خواستیم بریم و بیدار بودی
اینجا خوابت برد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی