رکسانا رکسانا ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

جوجو

رکسانا و آیسانا

بازم مهمانی رکسانا جون

1392/12/10 16:28
نویسنده : مامان جوجو
290 بازدید
اشتراک گذاری

شنبه صبح زنگ زدم خونه دایی اینا و گفتم میام خونتون . یه سری مجله نی نی بود که میخواستم بدم دختردایی فاطمه که اون هم انشاا.. تا چندوقت دیگه مادر میشه انشاا... . بعد آژانس گرفتیم و با هم رفتیم دایی و زن دایی هم بودن شما هم کلی خودتو لوس کردی و ناز میکردی و کلی براشون خندیدی مخصوصاً برای دختردایی خیلی میخندیدی آخه آتیش پاره هستی و فهمیده بودی پسر داره خیلی خودتو براش لوس میکردی . دایی هم میگفت خیلی شبیهه حنانه هستی .

اینجا داشتم لباس تنت میکردم که شما هم برام میخندیدی

 

رکسانا جون

 

فدای اون خنده هات بشم من .بعد دختردایی اعظم هم اومد و اون هم با شما بازی کرد و برای اون هم خندیدی . بعد میخوابیدی ولی همش خواب های کومچولو و زود بیدار میشدی ناخنهات بلند بود و تا دیدم خوابیدی گفتم بگیرم که یه دستت رو گرفتم و بعد چون خواب هات عمیق نبود و زود بیدار میشدی نشد که اون یکی دستت رو بگیرم زن دایی هم کلی بهت خندید و ناهار خوردیم و بعد رفتیم سیسمونی نیکان جونو ببینیم . فداش بشم من که انقدر وسایلش ناز بود . مامانش باسلیقه و چیزهای خوشملی براش خریده بود . یه کلاه و شالگردنش و برای شما انداختیم تا ببینه بزرگه یا کوچیکه که منم ازت عکس انداختم .

 

رکسانا جون با کلاه نیکان

 

خیلی از این کلاه و شالگردنش خوشم اومد به شما هم خیلی می اومد .مامانش کلی لباس هم براش بافته بود که خیلی خوشمل بود . لباسهای ناز خوشملی هم خریده بود و کمدش خیلی ناز بود درکل وسایلش خیلی خوشمل بود دست زن دایی هم درد نکنه . بیچاره مامانها خجالت دست همه ی مامانهای خوب و زحمت کش درد نکنه من جمله مادرجون که خیلی برای شما زحمت کشید. بعد همه رو باز کردیم و دیدیم و پسندیدیم . یه کلاه دیگه داد که اون به سر شما بزرگ بود و ما گذاشتیم رو سرت و افتاد ما دوتا کلی خندیدیم بعد دیدیم انقدر وروجکی که اون زیر با اینکه مارو نمیدیدی باز خندیدی ما هم از این حالتت خوشمون اومد و باز خندیدیم و من ازت عکس گرفتم چون میخندیدم تار شد ولی دلم نمیاد نزارم .

 

رکسانا جیگر

 

رکسانا و کلاه نیکان

 

اون روز هم خیلی حال داد و بعداز ظهر بابایی اومد دنبالمون و رفتیم خونه .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله فهيمه
11 اسفند 92 13:35
قربونت برم عروسك
عاطی مامان آوینا
13 اسفند 92 16:26
واااااااای چه بامزه شدی عزیزم.من و آوینا کلی خندیدیم به اون لبخند زیر کلاهیییی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجو می باشد