عکس العمل قشنگ رکسانا جون
همیشه دوشنبه ها میرفتیم خونه مامان جون ولی این هفته چون میخواستم برم دکتر نرفتیم اول شما رو بردم چکاب چون بابا علی سرماخورده بود گفتم خدانکرده شما مریض نشده باشی و بعد رفتیم و شما رو معاینه کرد که خدا رو شکر سرمانخورده بودی بعد منم رفتم دکتر پوست که ببینم مراقبتی نیاز ندارم بعد دکتر شما رو دید و خندید و گفت هروقت خواستی عروس بگیری یه بار دیگه بیا لیزر منم خندیدم و گفتم دختره دکتر هم خندید و گفت شکل پسرهاست . بعد اومدیم خونه و کلی با هم بازی کردیم شما تازه یاد گرفتی و وقتی باهات حرف میزنم اگه سرحال باشی قشنگ جواب میدی الهی قربونت برم که زورمیزنی تا حرف بزنی . خلاصه خیلی قشنگ عکس العمل نشون میدی . زنگ زدم مادرجون بشنوه اول فکر کرد امیرحسنی بعد که فهمید شمایی کلی ذوق کرده و گفت ماشاا.. . بعد زنگ زدم مامان جونت که بشنوه و اون هم نبود و برای عمه فاطمه گفتی و اون هم ذوق کرد و زنگ زدم خاله که اونا هم خواب بودن و گوشیشونو کشیذه بودند من مثل ندید بدیدا کلی ذوق کردم و دوست داشتم همه بشنون . خیلی باهال بود یکی من میگفتم یکی شما دوباره من و باز هم شما خیلی قشنگ بود بابا علی هم کلی حال کرد . فیلم گرفتم که بعداً برات میزارم .