رکسانا جون و دیدنی کربلایی ها
پنج شنبه قرار بود زن دایی و با میلاد و صادق و امیر که رفته بودن کربلا برگردندو قرار بود ما بریم اونجا . صبح بابایی رفت یه سر اداره زد و اومد ما رو ببره ما هم حاضر شدیم و رفتیم . تا رسیدم از شما با بع بع ایی که قرار بود بکشنش عکس انداختم و بعد رفتیم بالا .
اینم عکس شما و بع بع ایی
مامان جون اینا و عزیز جون اینا و دایی فرامرز جون اینا و خاله جون و آقا میثم هم اونجا بودند . بعد من کلی عکس از شما انداختم .
قربونت بشم من که انقدر قشنگ میشینی و قشنگ نگاه میکنی
فدای تو بشم با اون چشمات
اینم شما و بابایی
قربون شما بشم من
این هم شما بغل بابایی
اینجا دیگه خوابت برد . راستی شما با همه عکس انداختی که من دیگه اونا رو اینجا نمیزارم . بعد کربلایی ها اومدن و ناهار خوردیم و ما چون شب مهمون داشتیم زودتر برگشتیم . مامان جون اینا و عزیز جون اینا و مادرجون شام خونه ما بودند . خیلی خوش گذشت .