رکسانا رکسانا ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

جوجو

رکسانا و آیسانا

اولین مسافرت رکسانا جون در سال 93

1393/1/25 16:02
نویسنده : مامان جوجو
642 بازدید
اشتراک گذاری

ما و عمو محمود و مامان جون اینا رفتیم به سمت بابل و خونه عمو قاسم اینا . خاطرات رو توی تقویم برات مینویسم و اینجا مختصر می نویسم چون دیگه خیلی ها آدرس وبلاگتو دارن و دیگه نمیشه تمام خاطرات رو اینجا نوشت میخوام فقظ خودت بدونی و خودم . دختر عمو زهره و زهرا اومدن تو ماشین ما و شما هم عقب تو کریرت بودی و من و بابا هم جلو . خیلی خوش گذشت . عکسهای قشنگ و خوشملت زیاد بود ولی چندتاشو برات میزارم .

 

جیگر

 

اینجا ساعت 7 صبح بود و شما هنوز خواب بودی

 

عسل

 

فدای مهربونیت بشم من . دخترم مثل مامانش خوش اخلاق و مهربونه خوشمزه اینجا تا حرکت کردیم بیدار شدی و دوروبرت و با تعجب نگاه کردی و من و بابایی خندیدیم و یه دفعه چشمت خورد به من و شروع کردی به خندیدن و 3 تایی خندیدم

 

نفس

 

اینجا نزدیکای دماوند تو باغ هشت بهشت نگه داشتیم که صبحانه بخوریم . من و بابا و عمو جمال و زهرا و زهره رفتیم و کلی عکس انداختیم و کلی خندیدیم .

 

جوجو

 

اینجا هم یه باغی بود نزدیکای زیراب نگه داشتیم ناهار بخوریم جای باحالی بود

 

رکسانا

 

قربون خندت بشم من

 

زندگی

 

حال میکردی تو اون طبیعت . یه کم هوا سرد شد و لباست و عوض کردم

 

جیگر

 

اینجا هم انگشت میخوردی

 

ناز من

 

انقدر انگشت خوردی تا خوابت برد

 

هلوی من

 

وای فدات بشم من که انقدر خوشملی و خوش عکس

 

زیارت

 

دخترم رفت زیارت عبدالحق (ع ) تو زیراب

 

نفس

 

اینجا هم رسیدیم خونه عمو قاسم اینا و شما به نازنین میخندیدی

 

همه کس

 

فدای اون زبون خوشملت . اینجا هم بازی میکردی

 

جوجوی من

 

جوجوی من با مرغ و خروسای عمو اینا

 

دست نفس

 

اینجا هم زهره اومد دستت و بوس کرد و منم به عنوان آثار جرم عکس انداختم

 

عشق

 

فدات بشم من . اینجا هم از صبح همگی رفتیم باغ تا ناهار گوسفندی که عمو قاسم شب قبل برای تمام شدن سربازی محمد کشت و بخوریم .

 

هستی

 

فدات بشم با اون نگاه کردنت

 

خوش عکس من

 

قربون جیگرم بشم من ماشاا.. چقدر خوش عکسه

 

عسل من

 

قربون خندت

 

همه کس من

 

اینجا هوا گرم شد و لباسهاتو در آوردم و تو پشه بندت خوابوندمتو حال میکردی ها

 

عسل من

 

عاشق این زبونت و آب دهنت هستم من

 

عروسک من

 

وای اون لپهاش و چشمهاشو بخورم من

 

جوجوی من

 

فدای خمیازه کشیدنت . این هم با ماشن بابایی

 

رکسانا

 

اینجا هم تو بغل زهره بودی

 

نازمن

 

لباتو قربون . اینجا هم برگشتیم خونه عمو اینا . بابا چون ماشینشو عوض کرده و عمو جمال چون ماشین خریده بود قرار شد اونا شب ما رو مهمون کنند و اونا هم رفتند برای همه شام خریدند و خوردیم و خندیدیم . صبح هم صبحانه خوردیم و جمع کردیم و راه افتادیم به سمت تهران .

 

همه کس

 

قربون خنده هات . ناهار فیروزکوه بودیم ولی چون هوا خیلی سرد بود من و شما اصلاً از ماشین پیاده نشدیم . زهره و زهرا برگشتن هم با ما اومدن .

 

خواب رکسانا

 

شما هم همش خوابیدی . خیلی خوش گذشت .

 

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان جونم (سوگند من)
25 فروردین 93 15:55
وای که چقدر دخملتون نی نازه با تبادل لینک موافقی اگه موافقی به وبلاگم بیا بگو موافقی خوشحال میشم رکسانا جون و ببوس
مامان جوجو
پاسخ
ممنونم نظر لطفتونه . سوگند جونم هم نازه خدا براتون حفظش کنه .
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجو می باشد