اولین مسافرت رکسانا جون در سال 93
ما و عمو محمود و مامان جون اینا رفتیم به سمت بابل و خونه عمو قاسم اینا . خاطرات رو توی تقویم برات مینویسم و اینجا مختصر می نویسم چون دیگه خیلی ها آدرس وبلاگتو دارن و دیگه نمیشه تمام خاطرات رو اینجا نوشت میخوام فقظ خودت بدونی و خودم . دختر عمو زهره و زهرا اومدن تو ماشین ما و شما هم عقب تو کریرت بودی و من و بابا هم جلو . خیلی خوش گذشت . عکسهای قشنگ و خوشملت زیاد بود ولی چندتاشو برات میزارم .
اینجا ساعت 7 صبح بود و شما هنوز خواب بودی
فدای مهربونیت بشم من . دخترم مثل مامانش خوش اخلاق و مهربونه اینجا تا حرکت کردیم بیدار شدی و دوروبرت و با تعجب نگاه کردی و من و بابایی خندیدیم و یه دفعه چشمت خورد به من و شروع کردی به خندیدن و 3 تایی خندیدم
اینجا نزدیکای دماوند تو باغ هشت بهشت نگه داشتیم که صبحانه بخوریم . من و بابا و عمو جمال و زهرا و زهره رفتیم و کلی عکس انداختیم و کلی خندیدیم .
اینجا هم یه باغی بود نزدیکای زیراب نگه داشتیم ناهار بخوریم جای باحالی بود
قربون خندت بشم من
حال میکردی تو اون طبیعت . یه کم هوا سرد شد و لباست و عوض کردم
اینجا هم انگشت میخوردی
انقدر انگشت خوردی تا خوابت برد
وای فدات بشم من که انقدر خوشملی و خوش عکس
دخترم رفت زیارت عبدالحق (ع ) تو زیراب
اینجا هم رسیدیم خونه عمو قاسم اینا و شما به نازنین میخندیدی
فدای اون زبون خوشملت . اینجا هم بازی میکردی
جوجوی من با مرغ و خروسای عمو اینا
اینجا هم زهره اومد دستت و بوس کرد و منم به عنوان آثار جرم عکس انداختم
فدات بشم من . اینجا هم از صبح همگی رفتیم باغ تا ناهار گوسفندی که عمو قاسم شب قبل برای تمام شدن سربازی محمد کشت و بخوریم .
فدات بشم با اون نگاه کردنت
قربون جیگرم بشم من ماشاا.. چقدر خوش عکسه
قربون خندت
اینجا هوا گرم شد و لباسهاتو در آوردم و تو پشه بندت خوابوندمتو حال میکردی ها
عاشق این زبونت و آب دهنت هستم من
وای اون لپهاش و چشمهاشو بخورم من
فدای خمیازه کشیدنت . این هم با ماشن بابایی
اینجا هم تو بغل زهره بودی
لباتو قربون . اینجا هم برگشتیم خونه عمو اینا . بابا چون ماشینشو عوض کرده و عمو جمال چون ماشین خریده بود قرار شد اونا شب ما رو مهمون کنند و اونا هم رفتند برای همه شام خریدند و خوردیم و خندیدیم . صبح هم صبحانه خوردیم و جمع کردیم و راه افتادیم به سمت تهران .
قربون خنده هات . ناهار فیروزکوه بودیم ولی چون هوا خیلی سرد بود من و شما اصلاً از ماشین پیاده نشدیم . زهره و زهرا برگشتن هم با ما اومدن .
شما هم همش خوابیدی . خیلی خوش گذشت .