رکسانا رکسانا ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

جوجو

رکسانا و آیسانا

معمای حل شده

1392/4/22 11:59
نویسنده : مامان جوجو
184 بازدید
اشتراک گذاری

سلام همه کس من قلب

مامان فدات بشه که اون چیزی که دوست داشتم شدی . حالا بزار صبر کن برات میگم. پنج شنبه صبح بابایی من و برد مترو و منتظر شدم تا خاله فائزه دوست مامان هم بیاد و با هم بریم اون هفته 25 بارداریشه و 7 هفته از شما نی نیش بزرگتره . نی نی خاله پسره البته اون هم دختر دوست داشت . با هم رفتیم و وقت گرفتیم و منتظر شدیم از ساعت 9 تا ساعت 13.30 منتظر بودیم و بعد نوبتمون شد دل تو دلم نبود بدونم چی هستی رفتیم تو خاله فائزه هم وقت داشت و اون جلوی من بود بعد نی نی ناز اونو دیدم و من رفتم رو تخت خوابیدم قلبم داشت تند تند می زد بعد به دکتر گفتم من dvd جوجومو می خوام بعد گفت بزار یکی بیاد و بعد شما بیا دوباره بلند شدم و رفتم بیرون تا یکی دیگه بیاد وای که مردم تا بفهمم چی هستی بالاخره نوبتم شد و رفتم خوابیدم بعد از اینور اونور کردن جیگرمو دیدم الهی فدات بشم که بزرگتر شده بودی ماه شده بودی قلب کوچیکت قشنگ دیده می شد الهی فدای خودتو قلبت بشم من بعد گفتم پسره گفت نه نمی بینی دختره وای که چقدر خوشحال شدم آخه من عاشق دخملم میمیرم برای دخمل کلی ذوق کردم و داشتم بال در می آوردم ولی نمی تونستم بفهمم یا ببینم دختری بعد دوباره ازش پرسیدم دکتر واضح معلوم جنسیتش بعد گفت بله دختره منم گفتم شما هفته 12 هم به من گفتید دختره بعد خاله فائزه گفت دختره دیگه پاشو و زنگ بزن تا ذوق کنن آخه هم بابایی هم مادرجون و هم عمه فاطمه دختر دوست داشتن . منم ذوق کردم و گفتم سالمه گفت بله وزنشم 273 گرم . الهی فدات بشم که وزنتم خوب بود . منم اومدم بیرون سریع به بابایی زنگ زدم میخواستم اذیتش کنم و اول دروغ بگم بعد راستش و بگم ولی شبش بهم گفته بود که دوست دارم راستش و بشنوم می دونست اخلاق من چیجوریه گفت از همون اول راستش و بگو و گفت دوست دارم هر چی که هست همونو بهم بگی منم دیدم گناه داره اذیتش کنم بهش سریع گفتم سالمه گفت خداروشکر گفتم دخمله گفت راستشو بگو گفتم راستشو گفتم گفت جدی میگی گفتم آره بخدا بعد خداروشکر کرد و گفت به سلامتی . بعد زنگ زدم مادرجون و خبر دادم اون هم کلی ذوق کرد بعد به مامانی گفتم اون هم گفت دیدی گفتم مثل ماهی اینور اونور میره دختره آخه فقط مامانی گفته بود دختره .خلاصه به همه اونایی هم که گفته بودن بهمون خبر بده خبر دادم به همه اس ام اس دادم .همه بهم تبریک گفتن . بعد از ظهر هم از ذوقمون کیک خریدیمو رفتیم خونه مادرجون و بعد از افطار خوردیم . اولین کیکی که ماله دخملم خریدیم . انشاا.. صحیح و سالم بدنیا بیای و بازم همه ی ما رو خوشحال کنی فدات شم .

خیلی دوست دارم میبوسمت. ماچ

حالا باید برات اسم انتخاب کنیم که خیلی سخته از پنجشنبه تا حالا همش تو سایت دارم دنبال یه اسم قشنگ که مستحق جیگرم باشه میگردم هر وقت پیدا کردم و میام و برات می نویسم فدات شم .

اینم عکس کیکت که خیلی هم خوشمزه بود . دوست دارم فعلاً عزیزم .بامن حرف نزن

اولین کیکی که برای دخملم گرفتم و با مادرجون اینا خوردیم

کیک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان هدیه
22 تیر 92 12:00
این کیک خوشمزه نوش جونتون دوست عزیزم هدیه دخترم تو مسابقه نی نی شکمو شرکت کرده لطف میکنین کد 308 رو به 20008080200 ارسال کنین تا شاید به کمک شما برنده بشه؟ ازتون بی نهایت ممنونم اگه بهمون رای دادین حتما خبرم کنین تا برا تشکر خدمت برسم
خاله الهام
24 تیر 92 9:05
اينها همه به افتخار دخملي بود هاااااا
خاله الهام
24 تیر 92 9:07
عزيزم خوشحالم كه هموني شد كه دلت ميخواست ان شالله كه به سلامتي به دنيا بياد
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجو می باشد