عروسکهای رکسانا جون
رکسانا مامان سلام
الهی مامان فدات بشه . جیگر من ما برای شما اتاق نداریم بخاطر همین نمی تونم برای شما خیلی چیزا رو بگیرم اولش خیلی ناراحت شدم و دوست داشتم بلند شیم و یک اتاق دیگه به خونمون اضافه کنیم ولی از اونجایی که باباجون و بابایی خیلی برای اینجا زحمت کشیدن و با سلیقه خودم خونه رو مرتب کردند و به ما دادن تازه 2 ماه هم گذشته بود دلم نیومد بلند شیم بعدشم می ترسیدم وسایلم داغون شه و حس و حال جابجایی رو نداشتم این شد که گفتم فعلاً رکسانا خانوم من و باباشو می بخشه تا انشاا.. یکساله شه و ما بتونیم از اینجا بلند شیم و برای رکسانا خانوم اتاقشو درست کنیم .من و مامانی قبل از اینکه شما باشی برای شما عروسک خریده بودیم هر جا می رفتم و خوشم می اومد می خریدم همشون هم متبرک هستند و از مشهد و سوریه و کربلا و مکه برات خریدم فدات شم . هفته پیش رفتم از خونه مامانی برات آوردم بعدش با بابایی رفتیم شاه عبدالعظیم و قفسه خریدم تا بچینم تو اون چون جا ندارم مجبور بودم کم و تو هم بچینم . خونه عمو یعقوب بابایی افطار بودیم باورت می شه رسیدیم خونه از ذوق من و بابایی داشتیم قفسه ها رو وصل می کردیم تازه اگه به من بود می خواستم همون شبونه بچینم بابایی گفت بخواب دیر وقته . خلاصه فرداش برات چیندم البته نخ نامرئی باید بگیرم تا چند تا رو به سقف بزنم حالا هر وقت تموم شد عکسشو برات می زارم .
الهی مامان قربونت بره