بازم استخر با رکسانا جون
رکسانا مامان سلام
الهی مامان فدات بشه که جیگر مامانی هستی ، عزیزم امروز که یکشنبه 14 مهر شما 30 هفته و 3 روزتونو عزیزم من فردا باید بعد از 3 ماه برم سونوگرافیو روی ماهتو که دلم براش اندازه دل گنجشک شده ببینم البته یک ماه پیش تو مطب دکترم دیدمت ولی اون کم بود و مانیتورش واضح نبود و خیلی حال نداد ولی فردا دل سیر میخوام ببینمت هم بزرگتر شدی هم خانمتر درضمن هنوز که هنوزه همه میگن شما پسری و منتظرن دوباره از من جواب بگیرن که شما پسری یا دخمل
راستی خاله فاطمه هم می خواد مامان شه و تو هفته 7 یا 8 عزیزم . قدم شما خوب بود گلم . من پنجشنبه صبح رفتم خونه دایی اینا تا هم به خاله فاطمه تبریک بگم هم اونا رو ببینم عزیزم همونظور که میدونی ناهار اونجا بودم و کلی حرف زدیم و خوش گذشت و بعد از ظهر آژانس گرفتم رفتم خونه تا بابایی بیاد و بریم خونه مادرجون اینا . ساعت 7 رفتیم خونه مادرجون اینا و اونجا هم خوش گذشت و شام که مرغ بود خوردیم و بعد از شام با عمو سعید برگشتیم خونه تا جمعه صبح با باباعلی برن فوتبال . من و دختر عمو زهره و زن عمو هم قرار داشتیم بریم استخر . صبح با هم زدیم بیرون و بابایی منو برد خونه عمو اینا و اونجا صبحانه خوردیم و رفتیم استخر بعثت از ساعت 9 تا 12 تو آب بودیم خیلی حال داد شما هم انقدر شیطنت می کردی و آتیش می سوزوندی که نگو . خیلی حال داد بعد اومدم خونه عمواینا تا بابایی بیاد دنبالم خیلی گفتند ناهار بمونیم ولی ما دیگه نموندیم و بابایی از بیرون غذا گرفته بود و خوردیم و خوابیدم از 2 تا 4 خوابیدیم خیلی خوب بود بعد بابایی رفت بیرون و منم شام گذاشتم و شب هم خوردیم و خوابیدیم . درضمن بابایی کلی با شما حرف می زنه و دست می زاره رو شکمم و شما جواب حرفاش و با حرکتهای نازت میدی . وای که چه حالی میده وقتی جواب مارو با حرکاتت میدی انگار دنیا رو بهمون میدن . قربون دخمل حرف گوش کنم برم من.
الهی مامان فدات بشه . دوست دارم و میبوسمت همه کسم