رکسانا رکسانا ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

جوجو

رکسانا و آیسانا

بازم سونوگرافی و دکتر با رکسانا جون

1392/7/21 12:04
نویسنده : مامان جوجو
158 بازدید
اشتراک گذاری

رکسانا مامان سلام قلب

الهی مامان فدات بشه عزیزم الان که دارم برات می نویسم یکشنبه 21 مهر ماه است که شما 31 هفته و 3 روزتونو فدات شم یعنی توی 8 ماه هستیم . رکسانا انقدر ماه شدی انقدر قشنگ حرکت میکنی که من و بابایی دوست داریم بخوریمت خیلی حرکاتت قشنگ و دوست داشتنی با هیچ لذتی نمی خوام عوضشون کنم . دلم می خواد زودتر بیای و ببینم این وروجک من که انقدر ورزشکار چه شکلیه و به کدوممون رفته الهی مامان فدات بشه که هر وقت بدنیا بیای دلم برای این حرکتهای قشنگت هم تنگ میشه . رکسانا جون ما دوتا تا اینجای بارداری رو خیلی خوب گذروندیم و با هم حال کردیم انشاا.. خدا کمکمون کنه و این 2 ماه هم به خوبی و خوشی تموم شه انشاا.. ابرو

دوشنبه 15 وقت سونو داشتم  منم از سرکار مرخصی گرفته بودم که هم سونو برم و هم دکتر خیالم راحت شه .ساعت 6.30 با بابایی رفتیم مترو و بابا رفت سرکار و منم ایستگاه امام خمینی پیاده شدم و دربست گرفتم تا سونوگرافی و نوبت گرفتم و 10 نفر جلمون بودن دل تو دلم نبود تا روی ماهتو دوباره ببینم و درخواست dvd هم دادم تا هم بابایی ببینتت هم دختر گلم خودشو ببینه . نشستم تا نوبتم شه اونجا هم همه بهم میگفتن بچت پسر بهت نمیاد دختر باشه خلاصه رفتیم تو و روی ماهتو دیدم و دوباره انگار دنیارو بهم دادن با اینکه dvd گرفتم ولی بازم خودم با گوشیم فیلم گرفتم الهی فدات بشم که بینی نازتو لبهای خوشگلتم این سری دیدم مامان فدات بشه که خانمتر شده بودی وزنتم 1570 گرم بود عزیزمی گفت نرماله همه چی خوبه گفتم خداروشکر گفتم جنسیتش گفت بهت که گفته بودم دختره منم روم نشد بگم آخه همه میگن پسره سبز

ساعت 11 بود که تموم شد زنگ زدم دکترم که برم یوسف آباد بعد منشیش گفت امروز زودتر میره دیدم نمی رسم خواستم برگردم که دیدم مامانی زنگ زد و شب قبل ساعت 3 نیمه شب رسیده بود خونه و گفت ناهار برم اونجا منم به بابایی گفتم و رفتم اونجا ناهار خوردیم من ساعت 3 رفتم قرعه کشی که به اسم ما نبود و برگشتم به خاله فائزه هم گفتم بیاد اونجا نیم ساعتی دراز کشیده بودم که خاله فائزه اومد و بعد به فضه خانم و سکینه خانم و نرگس خانم و زینب هم گفتیم و همه اومدن اونجا و کلی گفتیم و خندیدم و خوش گذشت خاله فائزه یک طرف دراز کشیده بود و منم یک طرف به نرگس خانم بازم گفتم بچم دخمله گفت نه من تا بچه رو بدنیا نیاری و نبینم باورم نمی شه . راستی خاله فائزه قرار بود آرسم جونو 3 روز دیگه بدنیا بیاره . بعد بابا علی هم اومد اونجا و شام اونجا بودیم و مامانی برای شما سوغاتی یک سرویس نوزادی و یک دست بافتنی تبرک کرده بود و سوغاتیهای دیگه رو هم گرفتیم و رفتیم خونه و فیلم دیدم و خوابیدیم فرداش هم رفتم دکتر و گفت همه چی خوبه و سه هفته دیگه بیا.

چهارشنبه هم رفتیم خونه خاله فائزه تا 3 ساعتی پیشش بودیم و برگشتیم .

پنج شنبه ساعت 13.30 خاله رو بردن اتاق عمل و ساعت 14.30 خاله سعیده زنگ زد و گفت آرسام جون بدنیا اومد ساعت 15.30 هم خاله فائزه رو آوردن .کلی خوشحال شدم .یه پسر بامزه کچل که خاله فداش شه ابله

بعدازظهر بابایی اومد و رفتیم خونه مادرجون اینا و شام اونجا بودیم و صبح بابایی رفت فوتبال و من اونجا بودم و ناهار هم اونجا بودیم و بعدازظهر خوابیدیم و خیلی هم خوش گذشت و بعد اومدیم بابا میخواست بره پیش دوستاش و منم گفتم تا تو بیای منم برم جایی زنگ زدم مامانی که مهمون داشت و من رفتم خونه دایی اینا و بعد بابایی اومد دنبالمون و رفتیم خونه و شب هم بابایی شام درست کرد و خوردیم و خوابیدیم .

مامانی من خداحافظ بامن حرف نزن

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان متین
21 مهر 92 12:23
خانومای عزیز و محترم سلام..... یه برنامه جدید و جالب دیدم....گفتن اینجا معرفی کنم.....برای خانم هایی که قصد باردار شدن دارن....خیلی کارآمد هست... برنامه تست بارداری......هم نسخه موبایلش هست..هم نسخه برای نصب در ویندوز.... با این برنامه می تونید از باردار شدن خودتون مطلع بشید.... برای مطالع دقیق تر به سایت خودش مراجعه کنید.....مطمئنم که خیلی براتون مفیده..... نسخه ویندوز http://niniapp.com/2013/09/%D9%86%D8%B1%D9%85%E2%80%8C%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%AA%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%86%D8%B3%D8%AE%D9%87-%D9%88%DB%8C%D9%86%D8%AF%D9%88%D8%B2/ نسخه موبایل http://niniapp.com/2013/09/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D9%86%D8%B1%D9%85-%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%AA%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C/
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجو می باشد