رکسانا رکسانا ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

جوجو

رکسانا و آیسانا

آزمایش غربالگری بخاطر سلامتیه جوجو

1392/4/18 11:07
نویسنده : مامان جوجو
708 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفسم قلب

دکترم برای تاریخ 12 آزمایش غربالگری بهمراه سونو nt  نوشته بود دو روز قبل از رحلت امام و گفته بود تا یک هفته بعدش می تونی بری منم دیدم 16 پنج شنبه است اون روز و انتخاب کردم برم .

صبح زود باباعلی می خواست بره سرکار منم بیدار شدم و باهاش رفتم تا مترو منو رسوند و بعد دربست گرفتم تا سونو تهران یعنی اون سری که رفتم اونجا و دیدم سونوگرافی خوبیه گفتم از این به بعد اونجا میرم هم دور بود و هم هزینش بیشتر بود ولی بخاطر جوجویی حاضر بودم جونمم بدم . تازه این آزمایشی که دکترم نوشت بخاطر بیماری های مادرزادی بسیار خطرناک که اگه به موقع تشخیص داده نشه باعث خدای نکرده عقب ماندگی ذهنی ، کند شدن رشد جسمی و حتی مرگ نوزاد می شه هستش و آزمایش خیلی گرونی بود و بیشتر اونایی که فامیلن یا بیماری های مادرزادی تو فامیلاشون دارن انجام میدن ولی هم من و هم بابایی گفتیم ارزششو داره که پول خرج کنیم و از سلامت جوجومون آگاه باشیم و خیال خودمون راحت شه . رفتم 15 نفر جلوی من بودن و من نشستم تا نوبتم شه اونجا با دوتا خانم دوست شدم که بچه جفتشون دخمل بود و می گفتن اینجا اگه بچه پسر باشه تو هفته 12 بهت میگه و درست هم میگه میگفتن ماله چندتا از دوستاشون که اینجا اومدن و گفته درست گفته منم هی آب خوردم تا قشنگتر معلوم شی حالا هی شانس ما مریض اورژانسی میومد و ما مجبور بودیم صبر کنیم از طرفی آزمایشگاه تا ساعت 1 بود و باید می رفتم ولیعصر که به اینجا دور بود از طرفی هم داشتم می ترکیدم انقدر آب خورده بودم . به بابایی زنگ زدم گفتم دوتادیگه نوبت من میشه اونم گفت خواستی بری خبر بده اومدی زنگ بزن یکساعت گذشت نوبتم نشد از بس که اورژانسی میومدن بابایی زنگ زد و شاکی شده بود فکر میکرد اتفاقی افتاده تا براش توضیح دادم . دیگه داشتم میمردم رفتم و گفتم نمی تونم خودمو نگه دارم رفتم دستشویی و تازه چشام باز شد حالا 1 نفر جلوم بود دوباره شروع کردم آب خوردن چون اگه می رفتم و نوبتم می شد آب تو مثانه کم باشه دکتر می فرسته بیرون تا دوباره آب بخوری منم دیدم برای آزمایش دیرم میشه هی آب خوردم هی آب خوردم بالاخره نوبتم شد ساعت 12و رفتم تو الهی فدات بشم رفتم تو مانیتور دیدمت بزرگ شده بودی و مثل ماه بودی تازه خودنمایی هم میکردی دستتو آوردی بالا گفت اون دستشه گفتم الهی فداش بشم من بعد دستتو بردی پائین و دوباره آوردی بالا و زدی به سرت دکتر گفت داره سرشو میخارونه منم خندیدمو گفتم الهی دلم ضعف رفت برات تازه جلو دکتر خودمو کنترل کردم .جیگرتو مامانی بخوره که میخواستی خودتو بهم نشون بدی .بعد سئوال کردم سالمه گفت بله نفس عمیق کشیدمو خیالم راحت شد . ضربان قلبتو گذاشت و 164 می زد مامان فدای صدای قلبت بشه که به مامان آرامش میداد تازه ورزشکار هم هستی فدات شم .بعد دکتر گفت در حال حاضر به دختر میخوره ولی فعلاً چیزی نگیر چون معلوم نیست شاید پسری باشه که هنوز ..... درنیومده باشه . منم خندم گرفت .با خوشحالی اومدم بیرون و اول رفتم wc بعد به بابایی زنگ زدم گفتم علی دستشو آورده بود بالا و سرشو میخاروند گفت کی گفتم جوجومون دیگه باورش نمی شدو تا چند دقیقه خنیدید . بعد آژانس گرفتم و رفتم آزمایشگاه نیلو بالاتر از پارک ساعی ولیعصر آزمایشگاه خیلی خوبی بود آزمایش دادمو برگشتم .اولین عکسی که گذاشتم الهی فدات بشم که بزرگتر شدی  فقط نمی دونم جوجوی من داره مرغ می شه یا خروس خندهالهی قربونت برم تو عکس اول بازم صدای قلبتو شنیدم بازم همون آرامشی که گفتم بهم داده شد وای که چه لذتی داشت ، عکس دوم که دکتر داشت میدید اینجا بود که گفت کوچولوت در حال حاضر دخمله الهی فداش بشم که هرچی باشه می پرستمش ،تو عکس سوم هم که سر کوچولوتو نشون داد و خودش داشت محاسبه می کرد که مشکلی داری یا نه که خدا رو صد هزار مرتبه شکر که مشکلی نداشتی گلم ، راستی قبل از این عکسا دست خوشملتو سمت سرت بردی و مالیدی به سرت فدات بشم که می خواستی خود نمایی کنی و خودتو به مامانی نشون بدی تا دل مامانو آب کنی منتهی چون عکس هارو برای دکترم سیو می کرد اون یتیکه که شیرین کاری می کردی و سیو نکرد و فقط به من نشون می داد الهی قربون خودتو دستتو سرت بشه مامان . من که بی صبرانه منتظرتم تا زود بیای و بغلت کنم ، بوت کنم ، ببوسمت وای که دلم لک زده برات مامان دوست داره زیاد ماچراستی بابایی این عکسا رو دید گفت دیگه بچمون آدم شد البته به شوخی ها منم دعواش می کردم و می گفتم اااااااااااا ، آخه اونموقع که کوچولو بودی تو کتاب نوشته بود که الان یه دم کوچیکه بعد من هرچی می گفتم بابا هی اذیتم می کرد و می گفت که دیگه یه دم که این حرفارو نداره منم همش دعواش می کردم البته می دونستم داره شوخی می کنه چون جرات نداشت جدی بهت نگاه چپ کنه چه برسه به اینکه بهت حرفی هم بزنه ولی می خندیدیما تا اینکه دیگه بزرگ شدی و دهن بابایی هم بسته شد خنده

جیگرتو بخورم . میبوسمت فدات شمبای بای

 تو این سونو صدای قلبتو شنیدم

جیگرشو بخورم که قشنگ معلومی

اینم عکس سر جوجومه که اینقدر جیگره

 اینم اولین آزمایش غربالگری که تا حدودی خیالمون راحت شد جوجو سالمه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجو می باشد