بازم حمام رکسانا جون
جمعه شب می خواستم ببرمت حمام ولی داشتیم با بابا فیلم می دیدیم بعد گفتم شنبه می برمت. شب باهات بازی می کردیم تو هم ذوق می کردی و دل ما رو می بردی . اون زبونت بخورم من که اینطوری آوردیش بیرون .
اینجا برقا خاموش بود و می خواستیم بخوابیم تو هم وروجک شده بودی
بالاخره بعد از کلی شیطنت اینجا خوابت بردطبق معمول دو دستت بالاس
شنبه شب دوباره بردمت حمام . طبق معمول دختر خوبی بودی و تو حمام آروم با مامان بازی می کردی .تا اومدیم بیرون لباسهاتو تنت کردم خوابیدی . بابایی می خواست قطره بهت بده هرکاری کردیم دهنت و باز نمی کردی و لبهاتو سفت فشار می دادی من و بابا هم به لجاجتت می خندیدیم تا نیم ساعت بعد که بیدار شدی و قطرتو بهت دادیم و بعد خوابیدی . الهی فدات بشم من که می برمت حمام میای کلی سفید میشی .
اینم عکست بعد از حمام که سریع خوابت برد
قربون اون لپت بشم من .