رکسانا رکسانا ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

جوجو

رکسانا و آیسانا

رکسانا جون و امیرحسین جون

1392/11/15 15:24
نویسنده : مامان جوجو
207 بازدید
اشتراک گذاری

دوشنبه بابایی صبحگاه داشت و صبح زود رفت منم زودتر بیدار شدم تا با شما بریم خونه مادرجون اینا . راستی امیر حسین پسرخالت از جمعه مونده بود خونه مادرجون اینا و روزی 5 بار زنگ می زد و می گفت می خوام با رکسانا صحبت کنم انقدر قشنگ می گه رکسانا که میخوای بخوریش . با آژانس رفتیم خونه مادرجون و امیر حسین کلی ذوق کرد . دوست داره ولی یواشکی یه کرمهایی هم میریزه . میومد پیشت و میزد تو سرت و فرار میکرد می رفت بعد من می گفتم الان زنگ می زنم عمو علی بیاد ما رو ببره ناراحت می شد و می گفت نه نرید . باز دوباره خوب بود یکدفعه یه عروسک پرت می کرد سمتت خلاصه که من و مادرجون کلی به کارهاش می خندیدیم . من از بغلت تکون نخوردم از ترس امیر حسین همش گذاشتمت رو پام .اینجا هم تو رو گذاشتم رو پام و به امیر حسین گفتم پشتت وایسا تا ازتون عکس بندازم .

 

امیرحسین همش ادا در می آورد و شیطنت می کرد

 

امیرحسین و اداهاش

بالاخره یه عکس انداختم

امیرحسین و رکسانا

بعداز ظهر رفتیم خونه فضه خانم و اونجا تو رو گذاشتم رو پای امیر حسین. 

رکسانا و امیرحسین

قربونت برم که تو هم فهمیدی دارم عکس می گیرم اونطوری سرت و سمت من کردی و تو هم اونجوری نگام کردی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله فهيمه
17 بهمن 92 13:37
واي كه چقدر ازدست اميرحسين خنديدم بااين كارايي كه مي كرد.واقعا معني دوست داشتنو خوب فهميده
مامان جوجو
پاسخ
آره دیگه آخه جیگر خالشه
خاله نغمه
19 بهمن 92 2:18
عزیزای دلم.. آدم دلش میخوادهرجفتشونوبخوره انقدرماهن
مامان جوجو
پاسخ
قربونت برم انشاا.. خدا به شما هروقت که دوست دارید یه خوشملترش و بده
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجو می باشد