رکسانا رکسانا ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

جوجو

رکسانا و آیسانا

رکسانا جون و خونه مادرجون

دوشنبه با خاله فهیمه قرار گذاشتیم که بریم خونه مادرجون اینا . خاله جون میخواست بره سرکار و بعد بره دنبال حنا و امیرحسین و بعد بیاد که من و شما از صبح رفتیم خونه مادرجون تا خاله جون بیاد . این لباس و مامان اینترنتی برات خریده     توت فرنگی من     فدات بشم من که هواست به مادرجون پرت شد و به مامان نگاه نمی کردی سکینه خانم آرسام پسر فائزه رو آورد که 3 ماهی از شما بزرگتره . من شما رو گذاشتم پیش هم و ازتون عکس انداختم و آرسام با تعجب نگات میکرد.     فدات بشم من که همیشه زول میزنی به دوربین     جیگر من شما از خودت صدا درمی آوردی و آرسام میزد زیر گریه من و مادرجون هم...
28 اسفند 1392

رکسانا جون و خرید عید

مادرجون برای شما سیسمونی داده بود و کلی لباسهای خوشمل خوشمل که شما تنتون میکنید و مادرجون زحمتش رو کشیده بود . ولی سال جدید بود و ما جمعه رفتیم خرید بعد دلمون نیومد برای دردونمون خرید نکنیم . 350 هزار تومان فقط 3 دست لباس برای شما خریدیم . که انشاا.. عید تنت میکنم .انقدر خوردنی و جیگر میشی با اونا .بعد رفتیم برای مامان و بابا هم خرید کردیم . بعد رفتیم یه سر خونه مادرجون و اومدیم خونه . این لباسی که تنت هست و دایی برات خریده     این لباس خوراک خودته چون گوش خرگوش خانم قشنگ میاد رو دهنت     فدات بشم من که همه چیز رو میخوای بکنی دهنت .از این فرصت استفاده میکنی که گوش خرگوش و بخوری . قربونت برم من . ...
28 اسفند 1392

حمام رکسانا جون

عزیزم من دارم کارهای عید رو میکنم بخاطر همین وقت ندارم و کلی برات می نویسم .چهارشنبه شب بردمت حمام و خیلی حال داد و شما کلی بازی کردی . عکسهای جیگرم بعد از حمام     وای وای رکسانا الان میخورمتا انقدر جیگر شدی     فدای اون چشمهات بشم من . ...
28 اسفند 1392

رکسانا جون و دیدنی رکسانا جون

 سه شنبه عمه پری اس ام اس داد که میخواد بیاد خونمون منم گفتم شام بیایند ولی جواب نداد منم فکر کردم شام نمیاند و قیمه گذاشته بودم که شب اومدند و ما نگهشون داشتیم ولی دیگه تدارک ندیده بودم و شام خوردند و کلی با شما بازی کردند و عمو هم از شما خوشش اومده بود و کلی ازتون عکس انداختم و عمه به خاطر اینکه عمو بیمار بودند و بیمارستان نتونسته بود تو این سه ماه بیاد دیدنت که زحمت کشید و الان که حال عمو خدا رو شکر بهتر شده بود اومدند دیدنت و یه سبزه خوشگل با یه ربع سکه برای شما هدیه دادند که دستشون درد نکنه .اون شب هم خوش گذشت و فیلم عروسی گذاشتیم دیدیم و کلی خندیدیم بعد بابایی عمع اینا رو برد رسوند و این هم عکسهایی که تنهایی ازت گرفتم . فدات بشم...
28 اسفند 1392

رکسانا جون و دیدنی کربلایی ها

پنج شنبه قرار بود زن دایی و با میلاد و صادق و امیر که رفته بودن کربلا برگردندو قرار بود ما بریم اونجا . صبح بابایی رفت یه سر اداره زد و اومد ما رو ببره ما هم حاضر شدیم و رفتیم . تا رسیدم از شما با بع بع ایی که قرار بود بکشنش عکس انداختم و بعد رفتیم بالا . اینم عکس شما و بع بع ایی     مامان جون اینا و عزیز جون اینا و دایی فرامرز جون اینا  و خاله جون و آقا میثم هم اونجا بودند . بعد من کلی عکس از شما انداختم .     قربونت بشم من که انقدر قشنگ میشینی و قشنگ نگاه میکنی     فدای تو بشم با اون چشمات     اینم شما و بابایی     قربون شما بشم من ...
25 اسفند 1392

رکسانا جون و استخر

 جمعه صبح قرار بود بریم استخر بعثت . به خاله میترا گفتم بیاد چون استخر دوست نداره شما رو نگه داره . صبح بابایی رفت فوتبال و خاله میترا 8.30 رسید و من و خاله میترا و دختر عمو زهره و زهرا و شما 8.45 دقیقه با عمو محمو رفتیم و خاله فهیمه اینا هم قرار بود با هم بیان . رسیدیم و شما شیر خوردی و خوابیدی . منم دیدم خوابیدی به میترا هم گفتم بیاد بریم خوش میگذره . بعد شما رو گذاشتم پیش مدیر استخر . اونا رو آخه میشناسم الان چند سالی هست میرم پیششون تازه شما هم تو شکمم بودی میرفتم و همه منتظر بدنیا اومدن شما بودن . بعد گفتم هر وقت بیدار شد صدام کنید . ما هم رفتیم و کلی حال داد بازی کردیم و میومدم به شما سر میزدم که خواب بودی . بعد یه بار اومد دنبالم...
25 اسفند 1392

رکسانا جون و خونه تکونی

بهت قطره دادم تو هم جدیداً یاد گرفتی و لبهات رو فشار میدی رو هم و با دهنت صدا درمیاری و با آب دهنت به قول بابایی بادکنک درست میکنی . الهی قربونت بشم من که انقدر بامزه میشی این حرکت و انجام میدی قیافت خوردنی میشه. موهای دخترم رو فشن کردم و دادم بالایی اینم عکسش . قربونت بشم که تعجب کردی     سال جدید نزدیک است و همه دارن خونه تکونی میکنند . خونه ما تمیزه چون مادرجون آذر ماه قبل از اینکه شما بدنیا بیای اومد و خونه تکونی عید امسال ما رو زودتر انجام داد که دستش هم درد نکنه . ولی نمیدونم این همه خاک از کجا میاد ما نه پنجره باز میکنیم هم اینم که پرده های خونمون کلفته ولی باز هم هر روز باید گردگیری کنم . بعد گفتم عید دیگه منم ک...
25 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجو می باشد