رکسانا رکسانا ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

جوجو

رکسانا و آیسانا

رکسانا جون تو آغوشی

 رکسانا جونو تو آغوشی گذاشتم و داشتم باهات بازی می کردم و حرف می زدم تو هم سعی می کردی باهام حرف بزنی . الهی مامان فدات بشه که از خودت صداهای خوشمل در میاری و دل مامانو می بری . این عکست تو آغوشی که قشنگ هم داشتی بهم نگاه می کردی اینجا هم دوست داشتی باهام حرف بزنی و زور می زدی و صدا در می آوردی ...
9 بهمن 1392

رکسانا جون و قطره مولتی ویتامین

رکسانا جون از روزی که 15 روزت بود ما شروع کردیم قطره مولتی ویتامین بهت دادیم روز اول 15 قطره و به ترتیب هر روز یه قطره بیشتر کردیت تاروز 25 که قطره ها شد 25 و تا آخر باید 25 قطره بدیم روزه اولی که بهت قطره دادیم خیلی خنده دار بود و با بابا کلی خندیم چون به غیر از شیر چیزه دیگه ای رو مزه نکرده بودی خیلی بامزه خوردی هی میدادی بیرون و بامزه ادا و اطفار در می آوردی . این هم بگم یک ماهت که بود بردمت قد و وزن . شما قدت 54  وزنت 4500 و دور سرت 38 شده بود که خوب بود الهی مامان فدات بشه . رکسانا جون تو این عکس داره قطره مولتی ویتامین میخوره با تعجب داشتی به ما نگاه میکردی که چرا بهت قطره می دیم این هم عکس از آخرش که خوردنت تموم شد ...
7 بهمن 1392

اولین سالگرد ازدواج مامان وبابا

رکسانا جون تو اولین سالگرد ازدواج مامان و باباش 42 روزش بود. رکسانا جون هدیه ای بود که خداچون من و علی روخیلی دوست داشت تو اولین سالگرد ازدواجمون بهمون هدیه کرد . ما هم خدا رو تا آخر عمر بخاطر این هدیه دوست داشتنی شکر می کنیم این بهترین و عزیزترین هدیه ای که هر دو تامون تا آخر عمرمون گرفتیم همین رکسانا جون بود . این هم عکس کیک سالگرد ازدواج من و علی که اونی هم که داره از بالا میاد رکسانا جونه که تا چند سال دیگه اون هم یک غو کامل میشه این  هم رکسانا جون که تعجب کرده تو اولین سالگرد مامان و باباش هست این هم عکس بعدی رکسانا جون که تعجبش بیشتر شده و میخواد بهمون تبریک بگه ...
7 بهمن 1392

رکسانا جون و ریختن موهاش

وقتی بدنیا اومدی خیلی مو نداشتی ولی همون یه کمی هم که داشتی شروع کرده بود به ریختن حالا کی میخواد موهات در بیاد نمی دونم . عمو سعید بهت گفت کچل منم دعواش کردم و گفتم اتفاقاً همینطوری دخملم خوشگله گفتم مثل تو خوبه رو سرت جنگل آمازونه آخه خیلی مو داره .موهای سمت راست و چپت کاملاٌ ریخت فقط جلوی سرت و پشتت مونده . اینم عکس از وقتی موهات ریخت ...
7 بهمن 1392

جوجوی دوست داشتنی ما

رکسانا جون اونموقع که می خواستم برات وبلاگ بسازم و اسم روش بزارم هنوز نمی دونستیم دخملی یا پسر بخاطر همین گذاشتیم جوجو چون جوجوی ما بودی بعد هفت ماه بود که تو شکمم بودی دوست داشتم برات ببافم که رفتم کلاس تا یک دست لباس یادگاری برات ببافم . بخاطر اینکه اونموقع اسمت جوجو بود سرویس جوجو رو انتخاب کردم تا بهترین و شیرین ترین یادگاری باشه و هروقت من و بابا بهش نگاه کنیم یاد خاطرات خوش بارداریمون و تو وروجک بیوفتیم . اول میخواستم پتوشو هم ببافم که کلی هم ماجرا داره یکبار مادرجون بافت کلی هم بافته بود بعد من همه رو شکافتم و گفتم شل شده دوباره خودم شکافتم و کلی بافتم که دوباره پشیمون شدم و گفتم این همه پتو برات خریدم دیگه وقتمو رو اون نزاشتم .اینم ب...
7 بهمن 1392

جوش های رکسانا جون

رکساناجون از 20 روزگیت جوش غرور جوونی زدی 2 هفته طول کشید تا رفت . هر چی می گم بچمو از صورت بوس نکنید هیچکی گوش نمیده بابا علی از همه بدتره با اون ریشاش همش بوست میکنه بهش میگم بوس نکن بعد تو شیرین کاری میکنی بابا علی هم میگه ببین این چی کار میکنه مگه میشه بوسش نکرد . این هم عکس از صورت جوش جوشیت ...
7 بهمن 1392

چهل روزگی رکسانا جون

چهارشنبه 2 بهمن ماه شما چهل روزتون شد و مادرجون اومد و با هم بردیمت حمام انقدر خانم شده بودی اولین بار بود که تو حمام 20 دقیقه نگهت داشتیم تو هم تند و تند تو آب پا می زدی و بازی می کردی ما هم کلی ذوق می کردیم . این عکس بعد از حمام چهل روزگیته ...
7 بهمن 1392

اولین مسافرت رکسانا جون

چهارشنبه 25 دی ماه بود که بابایی از روز قبلش مرخصی گرفته بود و سه شنبه رفت دفترچه بیمه شماروگرفت چهارشنبه صبح من و شما رفتیم خونه فاطمه خانم و ناهار رفتیم خونه مادر جون و بعد با مادرجون راه افتادیم به سمت بابل خونه عمو قاسم اینا مامان جون اینا هم از سمت خودشون راه افتادن . خیلی خوش گذشت فقط شب اول چون شما رو اذیت کرده بودن تا صبح ناله کردی وخوب نخوابیدی فرداش نذاشتم کسی دست بهت بزنه گفتم اذیت میشی و شب خوابت نمی بره تا شب خودم پیشت نشستم و نذاشتم اذیت شی شب هم خوب خوابیدی خداروشکر. عکس تنهایی ازت نگرفتم این هم عکس با بابا علی که داشت باهات بازی میکرد ...
7 بهمن 1392

مدل خوابیدن رکسانا جون

رکسانا جونم از وقتی بدنیا اومد مدل خوابیدنش اینطوری بود که دو تا دستش بره بالا . اگر دستاش کامل بالا می رفت می فهمیم خوابش عمیقه اگه نیمه بالا بره می فهمیم خوابش سطحیه و الان بیدار میشه . عکسهایی از مدل خوابیدنت اینجا کامل بالا نرفته و تو هم خوابت عمیق نشده اینجا هم دستات پایینه و خوابت برد اینم عاقبت وقتیکه دستت پایین باشه و بخوابی سریع بلند میشی و به ریش ما میخندی که گولمون زدی ولی نمی دونی که ما هم دیگه فهمیدیم که تا دستات بالا نره کاملاً خوابت نبرده . ...
7 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجو می باشد