اولین مسافرت رکسانا جون در سال 93
ما و عمو محمود و مامان جون اینا رفتیم به سمت بابل و خونه عمو قاسم اینا . خاطرات رو توی تقویم برات مینویسم و اینجا مختصر می نویسم چون دیگه خیلی ها آدرس وبلاگتو دارن و دیگه نمیشه تمام خاطرات رو اینجا نوشت میخوام فقظ خودت بدونی و خودم . دختر عمو زهره و زهرا اومدن تو ماشین ما و شما هم عقب تو کریرت بودی و من و بابا هم جلو . خیلی خوش گذشت . عکسهای قشنگ و خوشملت زیاد بود ولی چندتاشو برات میزارم . اینجا ساعت 7 صبح بود و شما هنوز خواب بودی فدای مهربونیت بشم من . دخترم مثل مامانش خوش اخلاق و مهربونه اینجا تا حرکت کردیم بیدار شدی و دوروبرت و با تعجب نگاه کردی و من و بابایی خندیدیم و یه دفعه چشمت خورد به...
نویسنده :
مامان جوجو
16:02